شبکه چهار - 12 خرداد 1402

امام علی بن موسی ع _ آموزگار "درست اندیشی" در سایه آگاهی و آزادی

حلقه‌های معرفتی در حرم امام رضا ع _ بزرگداشت کرسی‌های آزاداندیشی و مناظره _ میلاد مبارک امام رضا ع - ۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر خواهران و برادران عزیز سلام عرض می‌کنم و تشکر می‌کنیم از اظهار لطف و دعوت دوستان عزیز که این توفیق دست داد که محضر شما شرفیاب بشویم و در خدمت خادمان فرهنگی حرم مطهر حضرت رضا(ع) عرض ادب کنیم. بنده طلبه هستم و افتخار بزرگم طلبگی در حوزه مشهد و قم است. وسعت دایره این بحث به اندازه وسعت همه مفاهیم اسلامی است و آموزه‌های بویژه مکتب اهل بیت(ع) و از جمله حضرت رضا(ع) که در محضر ایشان هستیم. در محضر دوستان حلقه‌های معرفت و معنویت در حرم حضرت رضا(ع) هستیم. در آستانه میلاد ایشان، اهمیت زاویه نگاه معرفتی به دین اشاره‌ای بکنیم. این عنوان در منظومه معرفتی ایده‌هایی از قبیل کرسی‌های آزاداندیشی فوق‌العاده مهم است و نگاه معرفتی به دین، نگاه دینی به معرفت، نگاه علمی به دین، نگاه دینی به علم، دقیقاً همین مسئله است که آیا دین به عنوان صرفاً امری مقدس و بدون دلیل، یا علاوه بر آن دین به عنوان یک امر معرفتی است؟ یعنی دین، قابل استدلال است یا نیست؟ و قهرمان این مبارزه اتفاقاً خود حضرت رضا(ع) هستند قبل از ایشان امام جعفر صادق(ع) هستند. شاید بین همه این اهل بیت(ع) این دو بزرگوار با توجه به شرایط‌شان قهرمانان اصلی این حوزه باشند چون تا زمان امام صادق(ع) که بنی‌امیه هستند و سرکوب خشن وحشیانه کامل، اصلاً فرصتی برای بحث و گفتگو و مناظره و این حرف‌ها نبوده است. حفظ حیات و حفظ اصل اسلام، حفظ جان رهبران، مسئله اصلی بوده است. در زمان امام صادق(ع) که رژیم سرنگون می‌شود و قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس منتقل می‌شود و بنی‌عباس با شعارهای اهل بیتی سر کار آمدند با بنی‌امیه به عنوان دشمنان اهل بیت(ع) درگیر شدند و خودشان را جزئی از اهل بیت می‌دانستند هم از طریق عباس عموی پیامبر و هم از طریق فرزند محمد حنفیه و نوه امیرالمؤمنین(ع). بنی‌عباس با شعارهای علوی آمدند و از عشق مردم ایران به علی(ع)و اهل بیت(ع) سوء استفاده کردند و سوار آن موج عظیم علوی شدند و مصادره کردند کودتا کردند و بر حکومت سوار شدند. از این زمان حکومت خلافت اسلامی که به بنی‌عباس منتقل می‌شود یک خلافت عربی نیست بیشتر بن‌مایه‌های آن یک خلافت ایرانی و خراسانی است مرکز آن هم مرو خراسان بعداً می‌شود. اول موسی‌بن‌جعفر(ع) بازداشت و زندانی و سرکوب و شهید می‌شوند بعد حاکمیت احساس می‌کند با این‌ها نمی‌شود درافتاد. هارون موسی‌بن‌جعفر را به شهادت می‌رساند و پسر هارون پسر موسی‌بن‌جعفر یعنی مأمون علی‌بن‌موسی‌الرضا را مجبور می‌شود دعوت کند به عنوان این که من حتی حاضر هستم حکومت را تحویل این‌ها بدهم. راست می‌گوید حق با این‌هاست و شما این‌ها را می‌خواستید. منتهی چون صادقانه نبود و خودش یک توطئه است حضرت رضا(ع) با آن پیچدگی خاص مأمون را دور زدند. هر کاری که می‌شد از امکانات حکومتی استفاده بشود استفاده کردند پیروان اهل بیت(ع) را که زندگی زیرزمینی مخفی سرکوب شده داشتند به یک نهاد رسمی علنی قانونی تبدیل کردند که هم مجوز حکومتی دارد حتی توی خود حکومت هم هست به حدی که خلیفه عباسی مجبور می‌شود یک روز در مرو بگوید همه عمامه‌ها و لباس‌های سیاه را که آرم بنی‌عباس است از تن بیرون بیاورند و لباس سبز بپوشند که نشانه اهل بیت(ع) بود یعنی حتی آرم حکومت رسماً تغییر می‌کند. این‌قدر نفوذ حضرت رضا(ع) عمیق بود. ایشان به نفع اسلام و به نفع تشیّع از امکانات حاکمیت همه استفاده‌ها را کردند ولی به حکومت هیچ مشروعیتی ندادند صریح فرمودند من هیچ مشارکتی در این حکومت ندارم و من زیر هیچ امر حکومتی را امضاء نمی‌کنم یعنی شما حکومت اسلامی نیستید خب من فقط خواستم اشاره‌ای کنم. یکی از خدمات امام رضا(ع) در این دوران ارائه اسلام به عنوان یک مکتب معرفتی است که هم با مذاهب رقیب اسلامی در حوزه کلام و فقه و تفسیر، کتاب و سنت، بحث می‌کند بحث منطقی، آرام، اخلاقی، مؤدبانه، عقلانی و قوی، و از تمام این میادین بحث پیروز بیرون می‌آید. هم با ادیانی که رقبای اسلام هستند وارد یک بحث وسیع می‌شوند با مسیحی، یهودی، زرتشتی، بودایی، هندو، با همه این‌ها مناظره و بحث دارند نه با آدم‌های درجه 2 و 3. با ایدئولوگ‌های جهانی این‌ها. سوم؛ هم وارد عرصه مناظره‌های علمی – استدلالی می‌شوند با مکاتب غیر دینی بلکه ضد دینی. یعنی با ملحدین. با زندیق‌ها. گرایشات مختلف این‌ها یعنی دقیقاً سه‌تا خاکریز معرفتی، با مخالفین مذهبی اهل بیت(ع). دوم؛ با مخالفان دینی و ادیان دیگر، سوم با مخالفین اصل دین. یعنی شما ببینید با کسانی بحث‌هایی دارند که منکر خدا هستند، کسانی که مشرک هستند و به خدایان قائل هستند و با کسانی که می‌گویند خدا را قبول داریم نبوت را قبول ندارم، ما خدای منهای پیامبران را قبول داریم! با کسانی که قائل به دو خدایی و ثنویت هستند مثل زرتشتی‌ها و مانوی‌ها جهان را دوقطبی می‌بینند. با تثلیثی‌ها که جهان را سه قطبی می‌بینند با مشرکین دیگر که جهان را هزاران قطبی، ارباب و انواع ارباب، و به فرشته‌ها خدا می‌گویند و هر چیزی را نماد آن‌ها می‌دانند. با کسانی که با سه قرائت از تناسخ به جنگ معاد و فکر معاد می‌آید که معاد نه ولی تناسخ آری. معاد جسمانی فقط در همین دنیاست و از این قبیل، تا مسائل سیاسی – اجتماعی آن دوران تا تربیت، اخلاق. یعنی یک جبهه عظیمی باز شده است. ما باید به این قضیه توجه کنیم.

حرم حضرت رضا(ع) در حد توان خودش امروز باید این حرم را به یک پادگان بزرگ معرفتی جهانی تبدیل کند که همه این مکاتب و ایدئولوژی‌های مادی، دینی،‌ مذهبی از ادیان و مذاهب و مکاتب مختلف، احساس کنند اگر سؤالی بحثی چیزی دارند بلند شوند این‌جا به مشهد بیایند یا ارتباط از طریق رسانه‌ها برقرار کنند و جواب سؤالات‌شان را بگیرند. برنامه‌ریزی کنیم که هر زائری حرم می‌آید و می‌رود دست‌کم به سه – چهار سوال اساسی‌اش پاسخ داده باشد چه در مسائل سبک زندگی و چه در مباحث عقایدش. این را بدانیم دین به عنوان یک امر مقدس همه جا هست. الآن شما هند بروید، مراکز مقدس هندوئیزم را ببینید همین مراسم ماها را همه‌شان دارند. عود و بوی خوش و صدای موسیقی و موزیک و برخیزیم و بنشینیم و احترام و بوی عطر و چراغ و تعظیم و احترام، همه این‌ها را دارند. شرق آسیا بروید کشورهای بودایی،‌ تمام این مناسک و مراسمی که ما داریم آنها دارند. چنان جلوی بت‌ها گریه می‌کنند، اشک می‌ریزند نذر می‌کنند، بعد نذرهایی که پای آن‌ها می‌ایستند. مثلاً در بنارس مرکز هندوئیزم، نایب‌الزیاره شما بودم توی یکی از این بتخانه‌ها رفتم یک جوان 42 ساله‌ای بودم دیدم این این استخوان‌هایش بیرون زده از بس لاغر است. گفت من 2- 3 ساله بودم پدرم من را نذر این بتخانه کرد من از 2 سالگی این‌جا هستم تا الآن که 42 ساله هستم از این‌جا به احترام خدایان بیرون نرفتم! دنده‌هایش بیرون زده بود و چه روزهای طولانی‌ای. می‌گوید ما گاهی ماه‌ها حرف نمی‌زنیم. واقعاً من در برابر او شرمنده شدم! خدایان هم بودند گفتم تو با این بت‌ها رابطه دارید؟ این‌ها را دیدی؟ گفت بله این‌ها بعضی اوقات شب‌ها می‌آیند! بعد فهمیدم با اجنه ارتباط دارد و خیال می‌کند این‌ها خدایان هستند و این عکس‌هایی که به عنوان تمثال مقدس کشیدند تصاویری است که این‌ها بعد از ارتباط با این‌ها احتمالاً داشتند که آن را به تصویر می‌آورند و به هر مقدسی خدا می‌گویند! حتی من راجع به امیرالمؤمنین(ع) و قبل از آن راجع به پیامبر اکرم(ص) چیزهایی گفتم و گفتم من مسلمان و ایرانی هستم، آن‌ها گفتند این‌طور که توضیح دادی پس محمد و علی هم جزو خدایان هستند. خب این‌ها دوتا مطلب را نشان می‌دهد یکی این که همه جای دنیا همین است. یکی این که شما بروید شرق اروپا آرتدوکس‌ها را من مرکزشان را رفته‌ام، به جنوب اروپا واتیکان کاتولیک‌ها بروید، در معابد سرخپوستان در آمریکای جنوبی بروید، در معابد بت‌پرستان در آفریقا، مراکز صوفیه در همه جا. مراسمی که ما داریم چراغ و لباس مخصوص و قداست بوسیدن در، همه جا هست. از این جهت ما هیچ فرقی با بقیه ادیان و مذاهب نداریم حتی بتخانه‌ها این مراسم را دارند.

اما یک چیزی هست که در مکتب اهل بیت(ع) فقط پیدا می‌شود و آن این که در این مکتب،‌ راجع به هرچیزی پرسش کنید پاسخی دارید. به حسب سطح معرفتی‌تان، اهل بیت(ع) پاسخ دادند و بحث کردند. قرآن و سنت و عترت، اهل بیت جواب دادند. شما در مسیحیت، یهود، بودیزم و هندوئیزم و انواع عرفان‌های جهانی بروید پاسخگو نیستند و یا می‌گویند ما این‌جا بحث نداریم ایمان آوردید، لیاقت داشتید که مؤمن باشید بیا. اگر هم ایمان نیاوردید بروید ما با کسی بحثی نداریم. بحث نمی‌کنند. حتی پروتستان‌ها که به اصطلاح جریان‌های رفورمیسم و اصلاح‌طلب و روشنفکر و مدرن مسیحی هستند صریحاً می‌گویند عقل از ایمان جداست. می‌گویند ما برای ایمان‌مان متوسل به عقل نمی‌شویم و دلیلی هم نداریم به شما جواب بدهیم ما اصلاً با شما بحثی نداریم.

جهان اسلام هم دیدگاه‌های اشعری و غیر از آن که گرایش غالب هستند اغلب بحث نمی‌کنند و جواب سؤالی نمی‌دهند. ذیل پرچمی قرار گرفتیم، به لطف خدا ندانسته و نخواسته، بدون لیاقت، کاری نکردیم که لیاقت آن را داشته باشیم، زیر پرچمی قرار گرفتیم که گرچه متأسفانه آن را نمی‌شناسیم همین حضرت رضا(ع) مظلوم بزرگ است. روضه‌های بزرگ را بیش از امام حسین(ع) باید برای حضرت رضا(ع) گرفت. این عاشورای معرفتی امام که مظلومانه و یک تنه با این همه مکاتب و علاوه بر آن با حکومت جنگید. شرایط امام صادق(ع) از حضرت رضا(ع) سخت‌تر است و شرایط حضرت رضا(ع) از امام صادق(ع) پیچیده‌تر است. ولی این دو نفر، بقیه اهل بیت(ع) در این حد چنین فرصتی را پیدا نکردند. یا تحت تعقیب بودند یا در عسگرخانه پادگان نظامی بازداشت و محاصره بودند یا مثل موسی‌بن‌جعفر(ع) زندان بودند یا کربلا بوده، یا تبعید و تحت فشار بودند. بهترین فرصت را امام صادق(ع) داشته، چون ابتدا بنی‌امیه سقوط کرده و بنی‌عباس دارد تازه می‌آید تظاهر به اهل بیت(ع) هم می‌کند فضا هنوز باز و در واقع یک هرج و مرجی حاکم است امام صادق(ع) فرصت می‌کنند که در همین فرصت کوتاه دانشگاهی حداقل با چهار هزار شاگرد در رشته علمی تربیت می‌کنند از مباحث فلسفی تا مباحث علم تجربی و شیمی و مباحث صنعتی بگیر تا فقه و اصول و تفسیر و حدیث. که الآن هم چنین چیزی نداریم. همه این‌ها در مسجدالنبی بوده است. در رشته‌های مختلف شاگردان مختلف تربیت کردند. کسانی از خارج کشور می‌آمدند بی‌دین، ضد دین، دینی، مسلمان، غیر شیعه، حتی شیعه‌های انحرافی، غلات شیعه، هر کدام را می‌گفتند شما سؤالا‌تان چیست؟ شما با فلانی برو، شما سؤالت چیست؟ با فلانی برو. یعنی برای هر سؤال و هر رشته‌ای، ایشان متخصص همان رشته را تربیت کرده است. حضرت رضا(ع) بدون این که به حکومت مشروعیت بدهند بزرگترین ایدئولوگ‌های ادیان و مذاهب دیگر و بی‌دین‌های عالم را جواب می‌دادند. حالا اسم‌های این‌ها را الآن می‌شنوید خیلی برایتان مهم جلوه نمی‌کند فقط می‌شنوید که می‌دانید این آدم در شرارت نابغه بود. پیش حضرت رضا(ع) یکی از روات ثقه شیعه، کتاب احادیث اهل بیت(ع) را پیش حضرت رضا(ع) می‌آورد و می‌گوید من باطل‌هایش را به نظر خودم کنار گذاشتم، به عنوان آخرین نگاه می‌خواهم بدهم شما نگاه بفرمایید که کدام این‌ها واقعاً روایات اجداد شما و اهل بیت(ع) است. امام رضا(ع) کتاب را دست‌شان می‌گیرند و می‌گوید هر صفحه‌ای که زد چندتایش را خط زد. این نیست، این نیست و... حضرت رضا(ع) فرمودند این‌ها حرف‌های ما نیست. "ابوشاکر" یکی از رهبران بزرگ نظریه‌پرداز کفر است همه دنیا او را می‌شناختند، مسلمان شده، خیلی چیز عجیبی است. آدم معمولی است مثل این که شما "مارکس" را در بحث مسلمان کنید! خب ما شیعه یک چنین ائمه‌ای هستیم.

دین به عنوان یک امر مقدس همه جا هست. دین به عنوان امر معرفتی مقدس در بساط اهل بیت(ع) است، در کرسی‌های آزاداندیشی و این که دین به مثابه نوعی علم و معرفت است، از آن دفاع کنیم درست تبیین کنیم. یعنی باید انشاءالله در آینده این‌جا یک مرکز جهانی بشود با توجه به امکانات جدید ارتباطات و رسانه‌های جهانی، که نظریه‌پردازان بزرگ ادیان و مذاهب ضد دین و دینی همه در حوزه‌های مختلفی که به نحوی به دین مربوط می‌شود یکی از جاهایی که به ذهن‌شان می‌آید اینجا باشد بگویند با آستان قدس امام رضا(ع) تماس بگیریم، آنجا حرم آن آقاست. آن آقایی که آن زمان با بزرگترین ایدئولوگ‌های شرق و عالم از هند تا مصر بحث کرده و هر کدام هم می‌دانید با زبان خودش بوده است. طرف یونانی است آمده امام رضا(ع) به زبان یونانی با ایشان بحث کردند. در روایت داریم یکی از شرق اروپا بلغار آمده، امام رضا(ع) به زبان بلغاری با او بحث کردند. با زبان هندی، با زبان فارسی، با هرکسی به زبان خودش طبق مبانی او، بحث می‌کردند. این می‌شود امام رضا(ع) که ایام میلاد ایشان را داریم.

از خداشناسی تا شیطان‌شناسی تا انکار خدا تا انکار شیطان. تا اثبات خدایان، تا نفی کل خدایان، تا اثبات خدا و نفی انبیاء، تا اثبات خدا نفی پذیرش خدا، نفی معاد، تا انکار خدا و همه چیز! هیچ محدودیتی برای سؤال قائل نبودند. در یکی از این جلسه‌های مناظره حضرت رضا(ع)، آخرش که همه و آن طرف ساکت می‌شود... قبل از جلسه اباصلت خیلی مضطرب بود و می‌گفت آقا این جلسه با جلسات دیگر خیلی فرق دارد مأمون حدود 10- 20 آدم گردن کلفت از سراسر دنیا آورده، می‌خواهد شما را خراب کند. او که دلش به حال اسلام نمی‌سوزد، شما درد دین دارید، او می‌خواهد شما را خراب کند، مدام پسرعمو پسرعمو می‌گوید ولی هدفش تخریب شماست. حضرت رضا(ع) لبخند زدند و گفتند اباصلت، مثل این که ترسیدی. گفت نه آقا، ‌ما که می‌دانیم شما این‌جا همه چیز را می‌دانید. این‌جا مسئله علم نیست بلکه هنر پدرسوختگی است. چون همه مناظره سواد نیست، یک بخش آن سواد است، شاید از سواد و دانش فرد مهم‌تر مهارت مدیریت بحث است. مدیریت بحث یک تخصص است. شما ممکن است اعلم علما، ملای ملا باشی ولی بلد نباشی مناظره کنی در حالی که یک آدمی ممکن است بی‌سواد و شارلاتان باشد و در مناظره از افکار عمومی موفق بیرون بیاید! او عکس مار را می‌کشد او اسم مار را می‌نویسد! گفت که آقا این‌ها مارمولک هستند این‌ها متخصص بازی درآوردن هستند. حضرت رضا(ع) داشتند وضو می‌گرفتند – خیلی جالب است که ایشان مناظره را یک عبادت می‌دانستند- با وضو می‌رفتند. فرمودند ببین می‌دانی مأمون چه وقتی پشیمان می‌شود وقتی ببیند من با مسیحی بر اساس انجیل، با یهودی بر اساس تورات، با هر کسی طبق مبانی او بحث می‌کنم نه طبق مبانی خودم. نه طبق مبانی اسلام و قرآن چون آن‌ها که اسلام و قرآن را قبول ندارند و وقتی شرمنده می‌شود که ببیند من با هرکسی با زبان خود او با او حرف می‌زنم اگر اروپایی است به زبان اروپایی، آفریقایی است با زبان آفریقایی، اگر شرقی است با زبان شرقی. ما کجا یک تشکیلاتی داریم که به هر زبانی در دنیا حاضر باشد با هرکسی با هر موضوعی آن نهاد، طلبه‌هایش، دانشجوهایش بحث کنند و جواب بدهند. چنین چیزی بعد از 1400 سال کو؟ ولی ایشان شاگردانی تربیت کرده است. جزو تئورسین‌ها و بحّاث‌ها و مناظره کننده‌های مخالف اهل بیت(ع) بودند بعداً تحت تأثیر امام این طرف آمدند. نمونه بارز آن خود هشام است. هشام ضد اهل بیت(ع) بود. یک جوانی بود که یک نوع نبوغ در او بود. این اول سر درس امام صادق(ع) می‌آمد، اِشکال می گرفت و بحث می‌کرد. امام(ع) آن چنان با اخلاق و محبت و بزرگواری با او برخورد کردند، او را تحمل کردند و به همه سؤالاتش جواب دادند. این تحت تأثیر موج و اخلاق و علم امام منقلب شد. کسی که از طرف جبهه‌های مخالف برای مناظره با اهل بیت(ع) می‌آمد شد مناظره کننده از طرف مکتب اهل بیت(ع)، که امام(ع) ایشان را این طرف و آن طرف می‌فرستاد. حتی او شهرهای مختلف و خیلی دور برای مناظره می‌رفت. مثلاً از مدینه به بصره می‌آمد بدون این که خودش را معرفی کند سر جلسه فلان بزرگ فلان نحله و فلان جریان، آن ایسم‌های داخل جهان اسلام، حلقه‌های فکری مختلفی که بودند از استاد جلوی شاگردانش سؤال می‌کند، آن استاد هم آدم زرنگی بوده، به او می‌گوید شما کی هستید؟ هشام اسمش را نمی‌گوید همین‌طوری می‌گوید عبدالله. منظورش صفت است. عبدالله را به عنوان صفت می‌گوید که او فکر کند عبدالله اسم اوست. استاد آن جریان می‌گوید کدام عبدالله؟ می‌فهمد این آدم یک جایی تربیت شده است. سؤالات، سؤال‌های لیزری است. بعد می‌گوید که از کجا آمدی؟ می‌گوید از یک جایی آمدم به جای دیگری می‌روم، داشتم از این‌جا عبور می‌کردم، دروغ نیست، راست هم نیست. توریه می‌کند. آن طرف می‌گوید که این سؤال از کجا به فکر تو آمده است؟ گفت صحبت‌هایت را دارم می‌شنوم این به سؤال به فکرم آمد. – خیلی جالب است این‌ها در منابع روایی هست – می‌گوید تو احیاناً از طرف‌های مدینه نیامدی؟ یعنی این دقت بوی جعفربن‌محمد می‌دهد. دیگر دروغ نمی‌گوید، می‌گوید ایشان را می‌شناسم.

خب این‌ها منتظر نمی‌ماندند که تازه افراد بیایند سؤال کنند. خودشان می‌رفتند، شاگرد می‌فرستادند که توی قلب مکاتب و ایده‌های دیگر بروند و توی جلسات آن‌ها بنشینند، توهین نکنند، جلسه را بهم نزنند، تکفیر و تفسیق نکند. نه برو بنشین سؤال کنند، جواب حرف‌هایش را بده، همه جا آدم می‌فرستادند. روش درست این است. اگر حقانیت یک دین به لحاظ معرفتی درست تبیین شد، قداست نمی‌تواند نیاید اما اگر قداست را بدون معرفت مطرح کردی، چطور ابطال‌پذیر و چطور اثبات‌پذیر است؟ این امر مقدس را همه مدعی آن هستند مگر مشرکین ضد قداست هستند؟ آن‌ها اتفاقاً می‌گویند مقدسات این قدر خوب است خیلی بیشتر از مقدساتی است که شما می‌گوید، خدا این قدر خوب است که یکی‌اش کم است، هرچه بیشتر بهتر. خدای به این خوبی. مقدسات مشرکین از ما بیشتر است. از ما کمتر نیست. خب آستان قدس حضرت رضا(ع) قبلاً هم بوده، یک آستان قدس زمان قاجار بوده، یک آستان قدس زمان صفویه بوده، این آستان قدس انقلاب اسلامی که نباید مثل آن آستان قدس‌ها باشد. یکی دغدغه عدالت، خدمت به فقرا، یکی دغدغه عقلانیت و آگاهی. این دوتا اگر آمد این حریم مقدس حضرت رضا(ع) می‌شود. دیگر سایر ادیان و مذاهب و بی‌دین و مشرک را ندارند. بروید سیره حضرت رضا(ع) را ببینید که ایشان چطوری زندگی می‌کرد این‌ها را باید به زوّار منتقل کنید، اول خودمان بدانیم و بعد به زوّار منتقل کنیم. کسی که به زیارت حضرت رضا(ع) می‌آید وقتی می‌رود باید شناخت او نسبت به حضرت رضا(ع) بیشتر شده باشد تفاوت پیدا کرده باشد. امام رضایی که وقتی می‌رود می‌شناسد با امام رضایی که وقتی می‌آید می‌شناخته، باید فرق کند. این حضرت رضا(ع) را وقتی از مدینه سمت خراسان می‌آوردند بین راه موقع ناهار و غذا گم‌شان می‌کردند. می‌آمدند می‌دیدند بین برده‌ها وسط آن‌ها و کنار آن‌ها روی خاک نشسته و با آن‌ها غذای ساده می‌خورد. طرف آمده می‌گوید سفره بزرگان جمع هستند سفره انداختند. آستان قدس حضرت رضا(ع) آستان بزرگان نیست،‌ آستان کوچک‌هاست. من هیچ وقت نفهمیدم حکمت این که در آستان قدس سفره‌ها برای اشراف و اعیان و بزرگان و مسئولین محترم می‌اندازند یعنی چی؟ این‌ها کی هستند؟ مقامات، اشراف محترم! اینها کی هستند؟ این‌ها مثل بقیه هستند. امام رضا(ع) برای فقیرترین و بیچاره‌ترین مردم سفره می‌انداخت. آن‌جا رفته کنار برده‌ها نشسته، مأمور حکومتی ایشان را پیدا می‌کنند می‌گویند آقا شما این‌جا هستید سفره انداختند همه جمع هستند منتظر شما هستند امام رضا(ع) اینقدر عصبانی می‌شوند ولی به او نمی‌گویند خیلی خب بعداً می‌آیم بلکه می‌فرمایند «مه!» ساکت باش. گفت آقا آمدید پیش عمله و برده و کلفت نشستید؟ فرمودند: «مَه! إنَّ الرَّبَّ واحِدٌ، وَالاُمَّ واحِدَةٌ، والأَبَ واحِدٌ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ.» خدای ما با این بردگان یکی است، پدر ما یکی است، مادر ما یکی است، من با اینها هستم نه با شما. در آستان قدس حضرت رضا در درجه اول باید در خدمت فقرا بود بعد اغنیاء، اشراف و بزرگان و مسئولین. این حضرت رضایی است که هیچ وقت غذا نخورد الا این که می‌گشت اول مسافری، غریبی، یتیمی، کارگری کسی را پیدا می‌کرد و کنار خودش می‌نشاند و بهترین غذا را جلوی او می‌گذاشت بعد می‌خورد. می‌گفتند حمام را قُرق می‌کنیم شما بروید هم فرزند پیامبر هستید مقام مقدس معنوی دارید و هم نائب‌الحکومت هستید و مقام حکومتی هستید. امام رضا(ع) فرمودند من در حمام قُرق شده خصوصی نمی‌روم به حمامی می‌روم که همه می‌روند. طرف نمی‌شناسد به امام می‌گوید بیا این پشت من را کیسه بکش، حضرت رضا شروع به شستن می‌کنند. وسط‌هایش یکی می‌رسد به آن طرف علامت می‌دهد که این پسر پیامبر(ص) علی‌بن‌موسی‌الرضا است بعد هم نفر دوم حکومت است. – این در «عیون اخبارالرضا» و در «بحار» هم هست – برمی‌گردد می‌گوید آقا ببخشید من شما را نشناختم معذرت می‌خواهم! حضرت رضا(ع) می‌فرماید خب چرا معذرت می‌خواهی؟ بلند می‌شود خداحافظی کند برود ولی حضرت رضا(ع) ول نمی‌کنند می‌گویند هنوز کار ما تمام نشده بنشین هنوز من پشت شما را درست نشستم. این خدمت به فقراست. از نظر علمی هم، یعنی تواضع و عدالتخواهی در رفتار. در رفتار علمی هم این جمله حضرت رضا(ع) را یک جایی در حرم بنویسید مخصوصاً در پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌ها. در جلسه مناظره جواب همه را می‌دهند وقتی همه ساکت می‌شوند اولاً به کسی توهین نمی‌کند نمی‌گوید دیدی نفهمیدی؟ دیدی حالی‌ات کردم؟ دیدی شکست خوردی؟ ابدا. این‌قدر مؤدب است که یکی از این بزرگان شکست خورده می‌گوید وقتی داشت آبرویم در جلسه می‌رفت علی‌بن‌موسی‌الرضا گفت خب جلسه تمام شد. یاران ایشان به ایشان گفتند آقا نگذارید جلسه را تمام کند الآن بیخ خِرش را گرفتی فشار آخر را بده و تیر خلاص را بزن، آبرویش می‌رود. حضرت رضا(ع) فرمودند: «خلّونی و إیاه» اخلاق و ادب و بزرگواری را ببینید. هدفش شکست دادن یک انسان ولو کافر و ریختن آبروی او نیست بلکه هدف، دفاع از حقیقت است. امام(ع) فرمودند من آن کاری را که باید می‌کردم کردم همه فهمیدند حرف‌هایش باطل است. از حالا به بعد که من نمی‌خواهم قدرت‌نمایی کنم که مثلاً ما می‌دانیم تو نمی‌فهمی، تو بی‌شعوری، تو بی‌سوادی، از این بعد دیگر این کار الهی نیست. خود آن شخص می‌گوید من فهمیدم که حضرت رضا(ع) جلسه را ختم کرد و گفت «خلّونی و إیاه» بعد همه رفتند ما با هم توی اتاق رفتیم تنها بودیم. گفتم آقا چرا جلسه را ختم کردید من داشتم تسلیم می‌شدم. حضرت رضا(ع) – عین کلام‌شان را یادم نیست مضمون آن این است که – ما دنبال تسلیم کردن کسی نیستیم ما دنبال تسلیم کردن همه‌مان در برابر حق هستیم. خود او بیرون آمده و می‌گوید خواستم روی پای علی‌بن‌موسی بیفتم ببوسم ایشان نگذاشت. خم شدم دست‌شان را ببوسم نگذاشت،‌ من را بغل کرد – کافر را- و پیشانی من را بوسید. گفت باز هم اگر سؤالی، نکته‌ای چیزی به ذهنت رسید بیا. خب این آدم بیرون رفته است. این هم از نظر علمی. حضرت رضا(ع) در جلسه وقتی همه را ساکت کردند این جمله را گفتند می‌خواهم این جمله را بگویم یک جایی بنویسید. فرمودند: «من أراد أن یسئل عن الاسلام شیئا فلیسأل غیر محتشم» اصلاً جمله غوغا شد. یک) من، هرکس، هیچ قیدی من ندارم هرکس با هر فکر و ایدئولوژی، «أراد» خودش بخواهد تحمیل نمی‌کنیم. پس یک) اطلاق عموم، هرکسی خودش با هر طرز فکری بخواهد،‌ خودش آزادانه دلش بخواهد، «أن یسئل» بیاید سؤال و پرسش کند، شبهه بکند، اِشکال بکند «عن الاسلام» علیه اصل اسلام، بدون هیچ ترسی، «شیئاً» باز «شیئاً» یک عموم دیگر است. یعنی هرچه می‌خواهد بپرسد. پس ببینید 1) هرکس می‌خواهد (مَن أرادَ»؛ 2) هرچه می‌خواهد «شیئاً»؛ 3) آزادانه خودش «أرادَ»؛ 4) سؤال کند و شبه کند «عَن یسئل»؛ 5) راجع به اصل اسلام، از کل تا جزء اسلام «عن الاسلام» 6) پس باید اجازه داشته باشد که سؤال کند «فَلیسأل»، اصل بعدی آزادی بیان و سؤال «غیر محتشم»؛ حشمت یعنی جاه و جبروت. محتشم یعنی کسی که جوگیر شده و تحت تأثیر جو قرار گرفته است. می‌فرماید «غیر محتشم» یعنی تحت تأثیر هیچ فشار روانی و استرس و ترس و نگرانی که حالا اگر من این سؤال را راجع به اصل اسلام بکنم، که فردا بگویند این نجس است، حرام‌لقمه است، حرامزاده است،‌ جانش فلان است، ناموسش فلان است، یک وقت این حرف‌ها را نزنند؟ می‌فرماید «غیر محتشم» بدون هیچ نگرانی بپرسد. اگر ما به یک روزی رسیدیم که دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های ما هرچه که به امام رضا(ع) و اهل بیت(ع) منتسب است جرأت کرد چنین جمله‌ای را سر درش نوشت، آن روز ما یک نهاد آموزشی – پژوهشی درست کردیم که آن نهاد شیعه امام رضا(ع) است. نه اشخاص. چون اشخاص که همه به معنی محبّ هستیم. شیعه نیستیم بیشترمان محبّ هستیم. اما نهاد شیعی تشکیل می‌شود. دینی در دنیا نداریم که جرأت کند این جمله را بگوید. نه هیچ دینی و نه هیچ مذهبی. معنی کرسی‌های اندیشی این است که ما قدرت و جرأت و سواد و سعه صدر پیدا کنیم. مسیحیت چیزی تهش نمانده است. وهابیت، احمقانه‌ترین برداشت از اسلام است. در وهابیت منطقی وجود ندارد. اصلاً مذهب ضد منطق است. مذهب ضد گفتگو است. حتی به شکل تعریف فرقه هم یک جاهایی به آن صدق نمی‌کند. نوآوری‌هایی که گفتند شریعت تمام شد شریعت جدید این بود که آدم می‌تواند با خواهر و مادرش ازدواج کند! این شریعت بهایی است. آقا بهائیت، وهابیت، مسیحیت، کلیسای خانگی دارند تعریف می‌کنند! این‌ها ائمه و اهل بیتی که در هزار و اندی پیش، در هزاره قبل اصلاً این حرف‌ها در دنیا مرسوم نبوده است، همین الآنش هم مکتبی جرأت نمی‌کند این‌طوری حرف بزند این حرف‌ها را زدند. امروز امام رضا(ع) یعنی در و دیوار و گنبد! خود امام رضا(ع) در حرم گم شده است! این باید معرفی بشود. موضوعی ندیدیم که از اهل بیت(ع) و از حضرت رضا(ع) بپرسند این‌ها بگویند به تو مربوط نیست! به توچه! همه چیز را می‌گفتند. حتی از وجود شیطان دفاع می‌کردند چون شیطان دعوت به شرّ می‌کند اما وجود خود شیطان که شر نیست. وجود شیطان خیر است. چون خداوند شیطان را خلق کرد و خداوند به شیطان اذن داد. وجود شیطان و امکان وسوسه که از طرف خداست این خیر است شر نیست. اگر شیطان و وسوسه شیطان نبود اختیار و انتخاب معنا نداشت تکامل انسان فقط تکامل اختیاری است تکامل غیر اختیاری نیست. با ایمان و معرفت و عمل صالح پیش می‌آید. اگر وسوسه شیطان و وجود شیطان نباشد دوراهی معنا ندارد، اگر دوراهی‌ای نباشد خیر و شر نباشد دعوت به خیر و دعوت به شر نباشد انتخاب معنا ندارد اگر انتخاب نباشد اصلاً تکامل و تقوا معنا ندارد. اصلاً اگر دعوت به شر نباشد مگر تقوا معنی دارد؟ چه معنی‌ای دارد؟ تقوا یعنی مقاومت در برابر دعوت به شر. و تکامل بدون تقوا معنی ندارد. تکامل بدون تقوا امکان ندارد. تقوا بدون وسوسه شیطان امکان ندارد. اصل وسوسه شیطان خیر است، اصل وجود شیطان خیر است. خیلی جالب است شیطان‌شناسی اسلامی، شیطان‌شناسی قرآن و اهل بیت(ع) با شیطان‌شناسی ادیان دیگر فرق می‌کند. در ادیان دیگر شما ببینید شیطان مثل یک موجود و بختکی است که یک دفعه خودش را به تو می‌اندازد رهایت نمی‌کند، چه بخواهی چه نخواهی، مدام دخالت فیزیکی در زندگی‌تان دارد. شیطانی که قرآن می‌فرماید این نیست،‌ خداوند صریح هیچ می‌فرماید که تو هیچ ولایتی بر بندگان ما نداری مگر این خودشان ولایت تو را بپذیرند. حتی این شیطانی هم که اهل بیت معرفی می‌کنند غیر از شیطانی است که ادیان و مذاهب دیگر می‌گویند. حالا ذکر خیر که نه، ذکر شر شیطان شد. این آقای قاری که گفت اعوذبالله من الشیطان الرجیم، یکی از آقایان بغل ما بلند گفت لعنت‌الله علیه، گفتم خیلی جرأت دارد که با صدای می‌گوید لعنت‌الله علیه! گفتم ما با این آقا نیستیم. ما مشکلی با شیطان نداریم و به خوبی و خوشی داریم با هم زندگی می‌کنیم. بی‌خود غیبت شیطان را نکن. گرچه می‌گویند غیبت شیطان را نمی‌شود کرد چون شیطان مثل خالقش همه جا در عوالم انسانی هست غیبتش را نمی‌شود کرد. گفت او و قبیله او شما را می‌بینند و شما او را نمی‌بینید. شیطان هم مثل فرشتگان همه جاست. می‌خواهم بگویم در تعریف شیطان هم نگاه حضرت رضا(ع) با بقیه فرق می‌کند.

من فقط یکی دوتا نمونه عرض کنم که نظریه کرسی‌های آزاداندیشی یک مقوله اسلامی – شیعی است. ادیان دیگر غیر از اسلام هم نبودند و نیستند همین الآن هم نیستند. ببینید بیشترین جمعیت جهان به لحاظ دین مسیحی است بعد اسلام است. البته این را بدانید بیشتر مسیحیان جهان با شمشیر و زور مسیحی شدند. مثلاً بزرگترین جمع کاتولیک جهان آمریکای لاتین است و کل آمریکای لاتین با زور شمشیر مسیحی شدند یعنی شمشیر و صلیب بالای سرشان گرفتند، گفتند یا صلیب را می‌بوسی یا شمشیر گردن تو را می‌بوسد و میلیون‌ها نفر سرخپوستان و بومی‌های آن‌جا و بومی‌های آفریقا و سیاهپوستان را کشتند و قتل عام کردند و زندگی‌شان را غارت کردند و بقیه را گفتند به شرطی زنده می‌مانید که مسیحی بشوید. اتفاقی دینی که بیشتر از همه در دنیا با شمشیر گسترش پیدا کرده مسیحیت بوده است. که البته تعالیم حضرت عیسی(ع) نیست در واقع سلطه کلیسا است. شرک زیر نام توحید است. مسیحیت بیشترین گسترش کمّی را در جهان داشته، و همه با شمشیر. و الآن این را بدانید جالب است بیشترین ریزش در دنیا در همه ادیان ریزش دارند کمترین ریزش در اسلام است، در حکم صفر است، بیشترین رویش در اسلام است. این‌ها نکات مهمی است. همه ادیان دنیا ریزش دارند یا رویش نزدیک به صفر دارند. اسلام استثنائاً رویش سریع دارد و درون اسلام مکتب اهل بیت(ع) است، آن هم در این دورانی که علم دارد گسترش پیدا می‌کند و جهل کم می‌شود. و اتفاقاً کسانی که در دنیا دارند به سمت اسلام می‌آیند معمولاً طبقه جاهل و بی‌سواد جوامع نیستند معمولاً طبقات تحصیل‌کرده‌شان هستند. الآن شما در اروپا و آمریکا اقشاری که دارند مسلمان می‌شوند اغلب‌شان دانشگاهی هستند آدم‌های بی‌سواد نیستند.

ببینید حضرت رضا(ع) شاگردان مختلف برای مناظره با جریان‌های مختلف تربیت کردند. یکی متخصص مناظره با بودیزم است. هندوئیزم است. یکی مسیحیان با گرایش‌های مختلف. یکی متخصص بحث با زرتشتیان هستند. یک عده متخصص دفاع از مکتب اهل بیت(ع) هستند. می‌دانید در جزیره‌العرب زمانی که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شدند ما ملحد نداشتیم. الحاد و کفر به معنای منکر خدا و منکر عالم معنا، منکر به معنای ماتریالیست، که بعدها به آن دهری و زندیق می‌گفتند ما اصلاً در جزیره‌العرب به این معنا ملحد نداشتیم مشرک بودند یعنی دین منحرف شده. شرک، توحید مبتذل شده است. توحید می‌گوید خدا هست شرک می‌گوید بله حتماً خدا هست. حتی می‌دانید این‌ها می‌گویند خدای خدایان یکی است. نمی‌گویند فقط خدایان هستند می‌گویند خدایان هستند و خدای خدایان. ولی آن که با هستی ارتباط دارد خدایان هستند نه خدا. اغلب‌شان این‌طوری می‌گویند حتی در قرآن هم معرفی می‌کند این است می‌گوید از آن‌ها می‌پرسیم که چه کسی آسمان‌ها و زمین را خلق کرد؟ «لیقولون الله» مشرکین. می‌گویند الله، خدا زمین و آسمان را خلق کرد. نمی‌گویند این بت‌ها خلق کرد. این‌ها بت را نماد خدا می‌دانند و الا نمی‌گویند این چوب و سنگ ما را خلق کرده است. این‌ها می‌گویند ما خدا را قبول داریم و می‌خواهیم این خدا پیش چشم ما باشد می‌خواهیم یقین حسی داشته باشیم به یک معنا این‌ها مذهبی‌های ماتریالیست شده‌اند. چون ماتریالیست می‌گوید تا یک چیزی مادی و محسوس نشود من نمی‌توانم به آن دل بدهم. من خدا را قبول دارم می‌خواهم محسوس باشد هر روز آن را ببینم. بت این است. بت‌ها تجلّی خدایان هستند. در فلسفه به فرشتگان ارباب انواع می‌گفتند در شرک، آیین‌های شرک‌آمیز خدایان می‌گفتند که این‌ها شفاعت می‌کنند، رازق هستند، این‌ها خالق ما هستند نجات ما دست این‌هاست و مستقل از خدا هستند. خداوند رفته تعطیلات! همین حرفی که دئیست‌ها در قرن 18 در اروپا می‌زدند. می‌گفتند ما خدا را قبول داریم اما خدای ساعت‌ساز! خدا جهان را مثل یک جهان کوک کرد و رفت استراحت کند! جهان بدون نیاز به خدا دارد جلو می‌رود. بت‌پرست‌ها و مشرکین همین تعبیر دئیست‌ها را که یک نظریه روشنفکری دینی در اروپای جدید بود به آن شکل، به یک چیزی شبیه به این معنا را قبول داشتند. قیامت را هم منکر نبودند می‌گفتند ما بعد از این عالم قبول داریم که انسان نابود نمی‌شود منتهی این را هم مادی کردند و می‌گفتند در قبر میت غذا بگذاریم، میوه بگذاریم، شمشیر بگذاریم، شمع بگذاریم، همسرش را بگذاریم تنها نباشد. این را قبول داشتند که این مرگ، پایان نیست. اما این را با تفسیر مادی می‌کردند می‌گفتند در همین عالم طبیعت است. یعنی تمام عقاید مشرکین همه‌اش ریشه‌های توحیدی دارد. پرستش بت‌ها، اعتقادشان به تناسخ، اعتقادشان به بقای بعد از مرگ، ولی در عالم طبیعت، اعتقادشان به خدا و خدایان، در فلسفه عقول عشره می‌گفتند. ارباب انواع در عرفان می‌گفتند. در ادبیات قرآنی ما به آن فرشته می‌گویند. ولی این‌ها به این معنا خدایان نیستند. نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم همه این‌ها جای بحث دارد همین الآن همه این‌ها جای بحث دارد. هزاران نحله و فکر است اگر حضرت رضا(ع) الآن بودند شما مطمئن باشید ده‌ها هزار شاگرد در رشته‌های مختلف تربیت می‌کردند و به سراسر عالم می‌فرستادند. هم برای عدالتخواهی و مبارزه با ظلم و به اصطلاح امروز صدور انقلاب و هم برای صدور معرفتی این مکتب و هم این که نشان بدهند حرف اسلام چیست. و چقدر دنیا تشنه شنیدن این حرف‌هاست. من این را عرض کردم جلسه با مارکسیست‌ها داشتیم در جواب کمونیست بی‌دین ضد دین، منتهی سؤالش را بفهم که چه سؤالی است و کجای دین جواب این سؤال است، یک مارکسیستی که به ادله انقلابی مارکسیست شده را نمی‌خواهد بنشینی قیامت را به او اثبات کند. اصلاً به حرف گوش نمی‌دهد. دغدغه او عدالت است. برایش آیات قرآن، آیه کنز، و بعضی از آیات و روایات را از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) خواندم. جمع مارکسیست‌ها بلند شدند برای آیه قرآن کف زدند. یعنی قرآن را به موقع، بجا، مناسب مطرح کن، ملحد بی‌دین در برابر آن خضوع می‌کند. یک خانم دکتر مسیحی سکولار در یک جلسه آمد، برایش یک آیه قرآن را ناقص خوانده بودند یا به او گفته بودند، گفت اسلام ضد زن است. گفتم چطور؟ این را گفت. گفتم خیلی خب حالا ما همین آیه‌ای که شما خواندید این دوتا آیه را با همدیگر بخوانیم، قبلش و بعدش را ببینیم معنی این آیه چیست؟ باور کنید فرصتی شده بود بحث‌ها را کردم بعد جلسه طولانی شد دیدم نماز و ظهرم دارد قضا می‌شود، تمام کردم آمدم کنار سالن به نماز ایستادم دیدم این خانم آمد کنار من ایستاد به نماز. که اصلاً کل حواس من به ایشان بود. هر کاری من می‌کردم همان کار را او هم می‌کرد. رکوع، سجده، دعای دست، بعد روی زمین بلد نبود بنشیند روی زانوهایش می‌نشست. نمازم تمام شد برگشتم گفتم خانم شما چه کار می‌کردی؟ گفت همان کاری که شما می‌کردی، مگر شما عبادت نمی‌کردی؟ گفتم چرا ولی این عبادت مسلمان‌هاست – گوش کنید، یک زن استاد دانشگاه سکولار، و در عین حال مسیحی که علیه قرآن او را تشجیع کردند – 20 دقیقه فقط با او حرف زدم. گفت دین خوبی دارید. من نمی‌دانستم معنی این آیه قرآن این است. این که همه‌اش به نفع زنان است. همان مرتاض هندی که به شما گفتم آن حرف را زد، وقتی برایش صحبت کردم گفت محمد و علی، این‌طوری که می‌گویی از خدایان هستند. جهان تشنه این حرف‌هاست به شرطی که درست به موقع مطرح شد.

امام رضا(ع) هم کتاب و نامه نوشتند که همان روز منتشر می‌کردند و می‌گفتند به همه جا برسانید. از جواب ملحد زندیق تا دیگران. می‌دانید که زندیق کلمه عربی نیست. معرّب زندیک است. زندیک هم بر طبق ریشه‌یابی‌های لغوی، ریشه آرامی دارد. صدیق. مانوی‌ها 5 درجه داشتند مثلاً درجه اول درجه معلمین است، بعد مقدسین است، بعد قسّیسین است، بعد صدیقین است، بعد سمائین هستند که بعدها به کل‌شان صدیقی می‌گفتند. این صدیقه‌آرامی شد زندیک فارسی، زبان پهلوی و فارسی و بعد شد زندیق عربی. به هرکسی که یا منکر خدا بود یا منکر قیامت بود یا منکر نبوت بود می‌گفت ما خدا را قبول داریم اما این که خدا با بشر حرف زده و رسولانی فرستاده این را قبول نداریم. کسانی که همه چیز را به طبیعت نسبت می‌دادند و به زبان امروزی به آنها ماتریالیست می‌گویند دهریه، دهری می‌گفتند یا بعضی‌شان ثنوی بودند که می‌گفتند عالم دوقطبی است مثل زرتشتی‌ها و بخشی از مانوی‌ها. نه توحیدی. تثلیثی به یک شکل. تناسخ را قبول داشتند معاد را قبول نداشتند. یعنی معاد در همین عالم طبیعت است. نه عالم دیگری. خب این‌ها یک زمانی در ایران به مانوی‌های فاسدالعقیده می‌گفتند زندیق. بعد زرتشتی‌ها در ایران به مزدکی‌ها و مانوی‌ها زندیق می‌گفتند. بعد یک اصطلاح عامی شد که کلاً زندیق یعنی لامذهب، بی‌دین، کلاهبردار دینی و فقط به مانوی‌ها نمی‌گفتند. در فرهنگ زمان بنی‌عباس هرکس که علیه مبانی اصل دین فعالیت می‌کرد و منکر بود زندیق به او می‌گفتند همین زنادقه. بنابراین زنادقه اقلاً 7- 8 مکتب بودند. حالا بعضی‌هایشان رایج‌تر و بعضی‌هایشان کمتر رایج بود و الا زمان پیامبر(ص) در جزیره‌العرب شما زندیق به معنای ملحد نداشتید مشرک بودند. و پیامبر(ص) آن شرک را هم منقرض کردند. یعنی بعد از پیامبر(ص) تقریباً مشرکی در جزیره‌العرب نبود و به سرعت محو شد این انقلاب بزرگ تاریخی بود منتهی بعدها مخصوصاً زمان بنی‌عباس که فتوحات زیاد شد، بنی‌امیه سقوط کرده، بنی‌عباس آمده، دیکتاتوری در کشور جهان اسلام ضعیف شده، دوره انتقال قدرت است، فضا باز شده، یک کم هرج و مرج است و حکومت جدید بیشتر دنبال تثبیت خودش است دنبال مبارزه با الحاد نیست. البته بنی‌عباس که بعدها مستقر شدند با ملحدین و زنادقه مبارزه کردند ولی خب با اهل بیت(ع) هم مبارزه کردند با هر دو طرف. فتوحات اسلامی هم از شرق تا غرب همه جا را گرفته بود از شمال آفریقا تا جنوب اروپا تا مرزهای چین، و از جزیره‌العرب تا آسیای میانه جلو رفته بود بزرگترین قدرت جهان بود. ابرقدرت جهان بود. صدها دین و مذهب و مکتب و آیین در این منطقه‌ها بود همه این‌ها ترجمه به عربی و یک تهاجم فرهنگی قوی به سمت اصل قرآن و توحید و دین شروع شد. حکومت هم نگران دین نبود نگران خودش بود. امام صادق(ع) تا امام رضا(ع)، بخصوص این دو بزرگوار که فضا برایشان بازتر بود یک کار عظیمی کردند که غیر از این که با حکومت درگیر بودند و مشروعیت آن را به رسمیت نشناختند و هر دو به دست حکومت شهید شدند اما توانستند بک نهضت عظیم دینی مذهبی ایجاد کنند که هم با حکومت درگیر هستند هم باید با تمام این مکاتب درگیر شوند چون هیچ از اسلام در آن دوران نه می‌توانست دفاع کند نه می‌خواست دفاع کند، دغدغه اصلی‌اش بود. همین بزرگواران این کارها را کردند. این‌ها اگر نبودند قرآن ما هم انجیل و تورات شده بود! بزرگان این‌ها آمدند جهان قدیم است نه حادث. قدیم بودن به معنای مخلوق نبودن است با انضمام این ضمیمه. این که جهان آفرینش نیست حکمتی بر این عالم حاکم نیست. این که شریعت یعنی چه؟ بیهوده است. این که اصلاً خدا نیست و اگر هست خدای واحد نیست. این که ما رسالت انبیاء را قبول نداریم. یعنی چه خدا با بشر حرف زد؟! مگر خدا یک موجود متکلم است که بیاید با خدا حرف بزند؟ و قرائت چندین نظریه تناسخ برای انکار معاد.

عبدالکریم ابی‌اعوجاء شاگرد حسن بصری بود. حسن بصری از بزرگان جریان عرفانی است و با امیرالمؤمنین(ع) و با اهل بیت(ع) ارتباط نزدیک داشت. بعضی از حرف‌های این‌ها را قبول داشت نشر می‌کرد. یک چیزهایی هم از خودش مخلوط می‌کرد. از شاگردان مکتب حسن بصری است و بعد از مدتی مرتد شد و گفت من اصل اسلام و قرآن را قبول ندارم ملحد شد. هم قلم داشت و هم بیان. شروع کرد به جریان‌سازی و یک گفتمان و جریان در جامعه اسلامی ایجاد کرد و زندقه و الحاد را نشر کرد. یک عده از جوانان مسلمان را بی‌دین کرد. کنار مسجدالحرام می‌آمدند، تا آن‌جاها این‌قدر پررو بودند و فضا هم این‌قدر باز بوده، کنار مسجدالحرام نشسته به پسر پیامبر(ص) موقع طواف است می‌گوید شما مسلمان‌ها چه زمانی عقل‌تان سر جایش می‌آید؟ مثل شتر دور این خاک و گِل‌ها می‌چرخید که چی؟ رسماً توهین می‌کند. در دو- سه‌تا مناظره این آدمی که ایدئولوگ درجه یک است، هل‌مِن مبارز می‌گوید! جریان‌سازی کرده، مرید پیدا کرده، یک عده بچه مسلمان را بی‌دین کرده، این دو- سه‌تا جلسه می‌آید با امام(ع) مناظره می‌کند طوری خراب می‌شود که یارانش می‌گوید تو آبروی خودت را نبردی بلکه آبروی همه ما را بردی و ما را مفتضح کردی. ما تو را هیچ وقت به این حقارت و کوچکی امروز ندیده بودیم. بعد ابن‌ابی‌اعوجاء گفت این کیست؟ من با همه این‌ها بحث کردم از طرف وارد می‌شوم من را به بن‌بست می‌رساند. خواستم او را عصبانی کنم عصبانی نشد،‌ هر سؤالی مطرح کردم با چهارتا سؤال قبل و بعدش آن را جواب داد.

دوستانی که حلقه‌های معرفتی با افراد سؤال و جواب می‌کنند خودتان را جای سؤال کننده بگذارید. یک بار دیگر این جمله را عرض می‌کنم ما باید موقع نوشتن مطلب یا موقع گفتن سخنی خودمان را به جای مخاطب بگذاریم نه مخاطب را به جای خودمان. ما معمولاً از زاویه نگاه خودمان شروع می‌کنیم حرف می‌زنیم. مثلاً می‌گوید راجع به توحید این مسئله را توضیح دهید. شروع می‌کنیم همان چیزهایی که خواندیم یا بلد هستیم همان‌ها را از مقدمات تا مؤخرات می‌رویم! اصلاً سؤال او این‌ها نیست. اولین و مهمترین مسئله، فهم دقیق سؤال مخاطب است. 1) او دارد چه می‌پرسد؟ 2) چرا می‌پرسد؟ این‌هایی که من دارم به شما می‌گویم تجربه سی سال طلبگی من است. برنامه نریز که تو چه چیزی دلت می‌خواهی بگویی. باید بفهمی او می‌خواهد چه چیزی را بفهمد. سؤال او چیست؟ و بعد تا بتوانیم حدس بزنیم که انگیزه‌اش از این سؤال چیست؟ یعنی چرا این سؤال را می‌پرسد؟ ما خیلی آدم‌هایی را دیدیم که یک سؤالی را می‌پرسند که واقعاً سؤال واقعی‌شان آن نیست یک مشکلی هست. یک وقتی یک کسی در تریبون آزاد به قرآن توهین کرد؟ من با خودم فکر کردم گفتم این که کارش از نظر فقهی ارتداد است، این الآن بخواهیم نگاه اولی فقهی کنیم این الآن مرتد است. بعد گفتم این مرتد نیست این مستضعف است. مرتد اول باید بفهمد چه می‌گوید بعد بگوید این نمی‌فهمد چه دارد می‌گوید. بعد شروع کرد احتمالات مختلف را راجع به این حرف زد. فهمیدم این مطالب را از کجا خوانده که قرآن این‌طوری است. جواب او را دادم و خیلی هم خوشحال شدم، توی دلم گفتم خوردی بخور. یک کاری کردیم که جمعیت برای جواب‌های ما کف می‌زد. با این که اول برای سؤال توهین‌آمیز او کف زدند. بعد که آمد پایین، آمد کنار من، گفت آقا واقعیت این است که من اصلاً با قرآن کاری ندارم! گفت من از حرف‌هایتان خوشم می‌آید از خودتان بدم می‌آید! این خنده دارد ولی بعدش گریه دارد. خیلی حرف عجیبی است. چقدر جمله دقیق است. چقدر درست است. آقا از دین بدش نمی‌آید از ما بدش می‌آید. منتهی می‌بیند ما مدام ادعای دینی و مذهبی و ادبیات دینی و مذهبی و سبحکم الله را می‌گوییم شروع می‌کند به اصل دین فحش می‌دهد. آن امامی که از هشام‌بن‌حکم ضد اهل بیت(ع) یک افسر فرهنگی اهل بیتی می‌سازد و نبوغ او را در این مسیر به کار می‌گیرد، او سؤال که می‌کند دقیق سؤال او را گوش می‌کند، هنوز گاهی سؤال را نشنیده می‌خواهیم جواب بدهیم! دوم) ببینیم سؤال او از کدام بخش است؟ سؤال را لیزری‌اش کنیم. خودش گاهی نمی‌فهمد چه چیزی دارد می‌پرسد، ما می‌توانیم با چندتا سؤال او را وادار کنیم که سؤالش را دقیق‌تر مطرح کند. سوم) ببینیم پشت این سؤال دلیل است یا علت است؟ فرق دلیل و علت چیست؟ دلیل؛ نظری و تئوریک است. علت، ذهنی است نه عینی. از من بدش می‌آمد به قرآن اِشکال می‌کرد فکر می‌کرد من نماینده قرآن هستم! چون حرف‌های دینی می‌زنم. ببینیم علت دارد یا دلیل. یک خانمی گیر یک شوهری افتاده هم احمق است هم بی‌تقوا. دیکتاتوری می‌کند، به زنش اهانت می‌کند. به هر بهانه‌ای او را کتک می‌زند، نفقه‌اش را درست نمی‌دهد، بی‌احترامی می‌کند، این هم که نمی‌تواند به او چیزی بگوید گرفتار اوست. بعد این به چه چیزی تبدیل می‌شود؟ به این که احکام اسلام در مورد زنان احکام ظالمانه است! نفقه باعث سلطه مرد بر زن می‌شود! تمکین ستم‌پذیری است یعنی اراده زن هیچ است و اراده مرد فلان! نه، این‌ها نیست. همین تمکین را درست توضیح نمی‌دهیم، نفقه را درست توضیح نمی‌دهیم، همه این‌ها احکامی است که برای دفاع از زن، بخصوص برای دفاع از خانواده آمده است. چرا دیه مرد بیشتر از زن است؟ خب باید به او بگویید که دیه مرد را به خود مرد نمی‌دهند که با خودش توی قبر ببرد. دیه مرد را به زن و خانواده‌اش می‌دهند. هرچه دیه مرد بیشتر باشد به نفع زن است. دیه را که مرد توی قبر نمی‌برد با خودش خرج کند. مگر دیه به معنی ارزش جان است؟ جان زن و مرد ما نداریم. جان انسان پیش خدا محترم است. «... من قتل نفساً...»، نفس زن و مرد نیست. هرکس یک انسان را بکشد گویی همه بشریت را کشته است. «فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا...» (مائده/ 32)؛ 7 میلیارد را کشتی چه زن چه مرد. دیه که ارزش جان نیست، بهای خون نیست. خون انسان بها اصلاً ندارد. جبران بخشی از خسارت ناشی از فقدان اقتصادی میّت در خانواده است. مرد که می میرد ضربه اقتصادی به خانواده بدون مرد وارد می‌شود یا زن که بمیرد؟ با توجه به این که مسئولیت تأمین اقتصاد خانواده با مرد است. خب اگر مرد زرنگ باشد می‌گوید دیه خانم ما را صدبرابر ما بکنید به شرط این که زودتر او را بکشید. دیه زن صد برابر مرد! بده به مرد. مردها از خدا می‌خواهند دیه زنان بیشتر بشود به شرط این که زودتر بمیرند! خب این را باید درست مطرح کنید. بحث وجوب نفقه،‌ دارد می‌گوید هیچ کس نمی‌تواند زن را استثمار اقتصادی و مجبور به هیچ کاری بکند و باید شرافتمندانه و با احترام بدهید. این حفظ کرامت زن است حالا یک کسانی سوء استفاده می‌کنند. بروید توی حوزه روانشناسی ادراک، در حوزه زنان و مردان ببینید چقدر تفاوت است؟ اصلاً نگاه مردها به رنگ، با نگاه زن‌ها فرق می‌کند. الآن از همین جلسه بیرون بروید از زن‌ها بپرسید چه چیزهایی دیدید حتماً یک بخش آن راجع به رنگ‌ها صحبت می‌کند. همین الآن نگاه نکنید سرهایتان بالا. مبل‌هایی که روی آن نشستید چه رنگی است؟ مگر جلویتان را نگاه کنید، اغلب خانم‌ها می‌دانند ولی آقایان نمی‌دانند. شده من از یک جلسه‌ای رفتم بیرون به من گفتند رنگ چی بود؟ گفتم اصلاً نفهمیدم. اصلاً توی این فکر نبودم که مگر مبل و در و دیوار رنگ دارد؟! زیبایی‌شناسی زن، وسواس زن روی هندسه اَشکال، اصلاً مردها یک چیزهایی را می‌بینند و زنان یک چیزهای دیگر را می‌بینند. نه این که مشترکات ندارد بلکه تفاوت‌ها زیاد است. گزارش صحنه قتل، یک صحنه را ببینند بعد بگویید بیایید بیرون توصیف کنید. آن‌هایی که در حوزه روانشناسی جنسی متخصص هستند از روی هم دستخط و هم از روی نوع توصیف و شهادتی که راجع به قضیه می‌دهید می‌فهمند این زن است یا مرد؟ تفاوت رانندگی زن و مرد است. زنان محافظه‌کارانه و دقیق روی این مسئله که اگر این کار را بکنم چه می‌شود؟ فکر می‌کند و عملاً به آن التزام دارد. نگاه کدام‌شان کلی‌تر است؟ کدام روی جزئیات دقیق و حساس هستند؟ در لحظات خشونت چه کسی می‌تواند چه چیزی را ثبت کند؟ تصویر ذهنی و بعد تصویر زبانی زن و مرد با هم یکی نیست در همه جا. نمی‌گویم هیچ جا- در همه جا یکی نیست. نکته بعدی چند درصد زنان اگر شوهر تهدیدش کند بگوید می‌زنمت، طلاقت می‌دهد، خرجی نمی‌دهم، آبرویت را می‌برم، پدرت را درمی‌آورم و... نمی‌تواند مجبورش کند به دادگاه برود شهادت غلط بدهد؟ چند برابر زنان می‌تواند در برابر فشار سنگین مردش برای شهادت خلاف در دادگاه مقاومت کند؟ یا به زور، یعنی مرد بگوید خرجی و زندگی و بچه‌ات دست من است تو باید با من زندگی کنی، بزند، تهدید کند، فحش بدهد بگوید بروی توی دادگاه این شهادت را بدهی یا اصلاً نباید بروی این شهادت را بدهی. چند درصد زنان می‌توانند در برابرشان مقاومت کنند؟ یا پدر دختر روی دختر فشار بیاورد مجبور کند، مجبور نکند گریه کند، پدر بیاید پیش دخترش گریه کند التماس کند که دخترم می‌دانی اگر این شهادت را بدهی پدرت چه می‌شود؟! چند درصد زنان و دختران که وجودشان عاطفه و محبت و احساس است می‌توانند در برابر این مقاومت کنند؟ اصلاً این که پذیرش شهادت زن را سخت‌تر کردند، از این دلیل هم فکر کنید که یک دلیل آن حمایت از زن است که زن تبدیل نشود به... پسر مادرش را یا با گریه و التماس یا با تهدید مجبور می‌کند. پدر دخترش را، برادر خواهرش را، شوهر زنش را، فشار می‌آورند مجبورشان می‌کنند که شهادت دروغ بدهند. زنان از مردان در مباحثی مثل تهدید و خشونت و التماس و گریه که پیش می‌آید آسیب‌پذیرتر هستند. پس یکی نوع دیدن و گزارش صحنه برای شهادت در دادگاه. یکی اصل اقدام به شهادت دادن در دادگاه. شهادت در دادگاه یک مرتبه حکم یک کسی را سمت مرگ می‌برد یا از مرگ برمی‌گرداند. یک تحقیقی راجع به قاتل‌های زنجیره‌ای شده بود یک قاتل زنجیره‌ای که زده بود 30- 40تا زن را جنایت و تجاوز و کشته بود یک آدم خبیثی بود. بعد با یک نظرسنجی که در جامعه زنان کرده بودند و یک نظرسنجی در جامعه مردان. منتهی یک فیلمی از این قاتل پخش کرده بودند که یک جوری اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. شروع کرد مشکلات زندگی‌اش را گفت، من از بچگی این‌طوری بودم، پدرم این‌طوری بود با من این برخوردها شده بود بعد آخرش در یک جمله می‌گوید بله من اشتباه کردم این 13تا خانم را کشتم! بعد نظرسنجی کرده که بودند اکثر خانمها برایش گریه کرده بودند یادشان رفته بود از آن 13 زنی که کشته شده بودند. می‌گفت حالا نمی‌شود او را ببخشید؟! گناه دارد یک اشتباهی کرده! این البته برای زن نقص نیست این برای زن کمال است منتهی برای آن کاری که زن برای آن آفریده شده، این برای یک کاری عین کمال است، برای مادری اوج کمال است که مرد فاقد آن است. اما برای قضاوت، این نقص است. برای شهادت در دادگاه هم همین‌طور است. وقتی برای این که شاهد در دادگاه بیاوری مجبوری تلاشت را دو برابر کنی یعنی باید دوتا زن را مجبور بشوی راضی کنی. این هزینه تحمیل شهادت بر زن بالا می‌رود و سخت می‌شود. خب این اتفاقاً یک جور دفاع از حریم زن است. این‌ها را درست معنا کنید. زن به لحاظ مالی و به لحاظ زور بازو در برابر مرد آسیب‌پذیر است. وقتی مساوی شد مردان با فشار مالی یا فشار جانی یا تهدید یا خشونت یا محبت یا هر چیزی زنان را به این کار وادار می‌کنند. به همه این‌ها باید توجه داشت.

خب من سؤالات را توضیح طولانی دادم. یادداشت آوردند که زمان تمام شده اگر یک وقت یک فرصت دیگری بود خدمت شما رسیدیم...

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha